بسم الله الرحمن الرحیم
بیانیه تبیینی در مقام پاسخ به جسارت اعضای مجمع محققین به در توهین به مقام شامخ ولایت و مرجعیت
أَمْ حَسبَ الَّذینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ، وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُم ﴿ محمد: ۲۹ و ۳۰﴾
آغازین روزهای اسفندماه یادآور صدور پیامی از سوی امام و رهبر فقید انقلاب اسلامی خمینی کبیر قدس الله نفسه الزکیه در سال ۶۷، خطاب به روحانیت است. پیامی سراسر نکته و عبرت، پیامی پر از درس و درد، پیامی از عمق وجود که چون چراغی روشن، سندی ماندگار برای همیشه تاریخ شد تا در کوران حوادثی چون جریانات قائم مقام معزول رهبری و تحلیلهای غلط و دیکتههای روخوانی شده وی پس از امضای قطع نامه ۵۹۸ و کوتاه کردن دست سادهاندیشان و سادهلوحان از ارکان انقلاب و... بارقهای از روشنایی را به جامعه ارزانی دارد.
به گواه بسیاری، این پیام وصیتنامه اصلی امام رحمه الله علیه است، چه آنکه تاریخ نگارشش بعد از نگارش وصیتنامه الهی-سیاسی معروف است و سندی ماندگار برای تحلیل و راهگشایی در مواجهه با جریاناتی است که تا امروز در عرصه سیاسی کشور منشاء چالشها و بحرانها و عقبماندگیها و همه ناکارآمدیها هستند و همواره دادشان از بیدادهایی که خود آن را رقم زدهاند بلند و نیش مسموم قلم و بیان زهراگین و آکنده از حقد و کینهشان به بهانههای مختلف در عرصههای مختلف غبار فتنه را برمیانگیزند و نفاق مستور در سینهشان چنان شعله میکشد که گویی احقادی بدری و خیبری است.
اینان به جای اصلاح و پذیرش اشتباهات خود، به بهانه سلوک در مسیر استاد سادهاندیشی که پیرامونش غرق در جریان لیبرال و نفاق بود با پافشاری و اصرار بر اشتباهات خود به جای آنکه حق را بشناسند و بدان اذعان نمایند و به جای آنکه عامل به اعرف الحق، تعرف اهله باشند، مسیر پافشاری بر اشتباهی که منشور روحانیت امام و ناله جانسوز ایشان را در پی داشت، برگزیدند. اینان حرمت نهادن به استاد خود را بهانهای برای کر و کور شدن و ماندن در تاریکخانهای از تاریخ کردند و مصداقی از مصادیق حب الشیئ یعمی و یصم گردیدند تا بدانجا پیش رفتند که چشم بر واقعیات اظهر من الشمس بسته و دهان به هر چه یاوه گشوده و میگشایند و هر از گاهی به هر بهانهای خاک بر روشنای خورشید میپاشند و اگر نبود بصیرت امام قدس الله نفسه الزکیه در طرد جریان لیبرال و لیبرالزده پیرامون اینان، انقلاب اسلامی اکنون به موزههای تاریخ پیوسته بود. قرائت ناصواب این جریان و اطرافیانشان از حکمرانی دینی و سادهلوحیهای مختلف آنان چند دهه خسارتهای سنگینی را بر پیکره نظام مظلوم و مقدس اسلامی وارد آورده و هر دم از این باغ بری میرسد...
آنچه عجیبتر مینماید وقاحت نجومی آنان است که مناسبتهای مختلف گاه با ژست خیرخواهی و یا اندرز و نصیحت و بر افراشتن بیرق انما نحن مصلحون و گاه با وقاحت و رذالت هر چه تمام بر چهرههای خدوم اسلام و انقلاب میتازند و این بار از سویی رهبر فرزانه انقلاب مد ظله العالی و از سویی دیگر حکیم فرزانه و متأله و مفسر نامدار شیعه حضرت آیت الله جوادی آملی دام ظله العالی را نشانه گرفتهاند و بغض فروخورده دهه هفتاد را با نیش قلم خود بر صفحات تاریک خالی مینمایند؛ چه تعمدی است که این جماعت بر بوق مخالفت هر چه رهبر حکیم و فرزانه انقلاب میگویند و یا در مورد ایشان گفته میشود، میدمند و پرچم مخالفت و نقد غیرمنصفانه آن را برمیفرازند؟
و در این مجال سوالی جدی از دستگاههایی است که در مقابل این هنجارشکنی و وقاحت سکوت کرده و با ترک فعل خود عرصه جولان اینان را در فضاهای مختلف فراهم آوردهاند و گاه تحت عنوان مجمعی مخدوش و گاه دیگر با نام و امضای خود، پنجه در چهره انقلاب و انقلابیون میکشند و قرائت اسلام ناب را در کرسیهای مختلف به مسلخ میبرند؛ که واقعاً رسالتتان چیست و چرا فریاد غربت امام راحل در منشور روحانیت را لبیک نمیگویید؟
مطالبه جدی ما پایان دادن به این سکوت مرگبار و برخوردی عاجل با این حجم وقاحت و پردهدری است.
