ریاست محترم جمهور
وزیر محترم فرهنگ و ارشاد
شهردار محترم سراوان
با سلام؛
سالهاست پلاتوی هنری سراوان، نیمهکاره و متروکه، چون زخمی باز بر پیکر نحیف فرهنگ این دیار باقی مانده است. سازهای که قرار بود خانهی ما باشد؛ مأمن هنرمندان بیپناه، محفلی برای تمرین، اجرا، آفرینش و پویایی فرهنگی. اما اکنون فقط خاطرهای است میان خاک، بتن ناتمام و قولهای فراموش شده.
ما هنرمندیم، اما بیپناه. ما روایتگران رنج مردمیم، اما خودمان در رنجیم.
تمرینهایمان در راهروهای سرد ادارات است، با چشمان پر از التماس، با منت فراوان، با استرس اینکه نکند اتاقی را که با هزار خواهش گرفتهایم، ساعتی بعد از ما بگیرند. ما بازیگر دردهای جامعهایم که برای زنده نگه داشتن هنر، خود را فراموش کردهایم.
پلاتو، فقط یک سالن نیست؛ جان ماست.
شما از ما میخواهید جوانان را از آسیبهای اجتماعی دور کنیم، امید را زنده نگه داریم، نشاط اجتماعی بیافرینیم. اما کجا؟ با چه امکاناتی؟ در کدام فضا؟
ما فرزندان ناخواندهایم؛ نه سالن داریم، نه پناه، نه امنیت. تنها چیزی که داریم، دلهای سوخته، بغضهای فروخورده و قلمهایی خسته اما زنده است.
ای مسئول محترم!
بیایید یک بار نه از پشت میز، بلکه از دل خاک، از کف سالنهای نیمهکاره، از چشمهای غمگین ما به فرهنگ نگاه کنید. ما نه بودجه میلیاردی میخواهیم، نه تجملات؛ فقط حق طبیعیمان: پلاتویی کوچک، اما شرافتمند برای نفس کشیدن هنر.
از شما میخواهیم و مصرانه مطالبه میکنیم:
پروژه نیمهکاره پلاتوی سراوان را به سرانجام برسانید.
این فقط مطالبهی چند هنرمند نیست؛ فریاد خاموش شهری است که میخواهد زنده بماند. اجازه ندهید هنر این دیار، در پیچوخم بیتوجهی دفن شود.
ما امضا میکنیم، چون دیگر توان تحمل تحقیر و بلاتکلیفی را نداریم؛ چون هنر حق ماست؛ چون سراوان زنده است، اگر پلاتویش جان بگیرد.